الهگان جبر
دشنه هاشان را...تن پوش کردند...
به گوشت برادران!
وز ترازوی عدالت
سرازیر شدند...قربانیان فقر!
نیش شهوت برادرهای نامی
درید...بکارتِ عفافِ خواهران را...
تشنه ی خون شد هوا
سینه ها مامن افیون
به صورت کودکان...چروک افتاده چون...چهره ی پیر وطن!
بارخدایا...
چه بگویم که نفس نیست مرا...
زین درد تحملی نیست مرا...
به عنایت دولتی امید که نیست
این جانِ خسته را مرگی,مرحمت فرما...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
کوه درد | 0 | 11 | hamedsadat |